جدول جو
جدول جو

معنی گرم ایستادن - جستجوی لغت در جدول جو

گرم ایستادن
(تَ)
کاملاً گرم شدن. نهایت گرم گردیدن: میان هر دو لشکر مسافت (لشکر محمود و مسعود) نیم فرسنگ بود و هوا سخت گرم ایستاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 118). امیر به گرگان رسید و هوا سخت گرم ایستاده بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 476)
لغت نامه دهخدا
گرم ایستادن
بنهایت گرم شدن: امیر بگرگان رسید و هوا سخت گرم ایستاده بود
تصویری از گرم ایستادن
تصویر گرم ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(وَ دَ)
جابجا افتادن. فی الحال افتادن:
چو زنبورخانه بیاشوفتی
گریز از محلت که گرم اوفتی.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 316)
لغت نامه دهخدا
بجد مشغول شدن بکاری، فی الحال افتادن: چو زنبور خانه بر آشوفتی گریز از محلت که گرم اوفتی. (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از در ایستادن
تصویر در ایستادن
ایستادن قایم شدن، پدید آمدن، جد کردن اصرار ورزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
بجد مشغول شدن بکاری: بار دیگر باز گرم افتادم اندر کار او باز نشکیبم همی یک ساعت از دیدار او. (معزی)
فرهنگ لغت هوشیار